شبان وادی ایمن گهی رسد به مراد
که چند سال به جان، خدمت شعیب کند
و در آخر کار که مقتدا و صاحب تورات میشود مأموریت مییابد که از حضرت خضر(ع) علم لدنّی فرا گیرد:
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است ره بترس از خطر گمراهی
سپس مرحوم مطهری در میان تمام کتابهای عالم دو کتاب را برای مطالعه جهت درمان بیماریهای جان و فکر انسان و سازندگی او معرفی مینماید: «که یکی رساله « ولایت نامه» ملا سلطان علی « سلطان علیشاه گنابادی» و دیگری « بستان السیاحه» ملا زین العابدین شیروانی مست علیشاه میباشد که به یک واسطه ایشان از مشایخ ملا سلطانعلی است.»12 که هر دو از اقطاب سلسله جلیلیه رضویه نعمت الهیه گنابادی هستند و این نهایت ارادت آن استاد محترم به این اقطاب میبــاشد. بعدمیبینیمکه اینشعر مولوی در اکثــر آثار عرفانی مرحوم مطهری ذکر میشود:
پیر را بگزین، که بی پیر، این سفر
هست بس پرآفت و خوف و خطر
هر که او بــی مـرشدی در راه شد
او زغولان گمره و در چاه شـــد
گر نباشد سایه پیر ، ای فضـــول
بس ترا سر گشته دارد بانگ غول
یک دلیل نقلی دیگرکه ایشان احتیاج به یک مرشد و مربی الهی را در زندگی انسانِ سالک، واجب و ضروری میدانند بخشی از دعای مکارم الاخــلاق حضرت امام سجاد(ع) است کــه ذکر میکنند: و وقفنی لطاعه من سددنی و متابعه من ارشدنی ـ خدایا مرا به فرمانبرداری آنکه به راه راستم آورده و پیروی آنکه راهنماییم کرد، تــوفیــق ده.13 بعــد در جای دیگری مینویسند: زندگی و حالات و کلمات و مناجاتهای رسول اکرم سرشار از شور و عشق معنوی و مملو از اشارات عرفانی است و یا علی (ع) کلماتش الهام بخش معنویت و معرفت است که مورد استناد قریب به اتفاق اکثریت عرفا هم هست. 14 بخشی از خطبه 220 نهج البلاغه حضرت علی(ع) که ایشان به عنوان گواه میآورند:
ان الله سبحانه و تعالی جعل الذکر جلاء للقلوب تسمع به بعد الوقره و تبصر به بعد العشوه تنقاد به بعد المعانده و ما برح لله عزت آلاوه فی البرهه بعد البرهه و فی ازمان الفترات عبادنا جاهم فی فکرهم و کلهم فی ذات عقولهم.
همانا خداوند متعال یاد خود را مایه صفا و جلای دلها قرار داده است. بدین وسیله پس از سنگینی، شنوا و پس از شبکوری ، بینا و پس از سرکشی مطیع میگردند.
همواره در هر زمان و درهر دوره فترت خدا را مردانی بوده است که در اندیشه های آنها با آنها راز میگفته است، و درخودشان با آنها سخن میگفته است.
ایشان مینویسند: آیا با وجود این همه منابع جای این هست که ما در جستجوی یک منبع خارجی باشیم؟!
شهید مطهری در پایان چنین میآورند: «خوشبختانه حتی مستشرقینی مانند نیکلسن انگلیسی و ماسینیون فرانسوی که مطالعات وسیعی در عرفان اسلامی دارند و مورد قبول همه هستند صریحاً اعتراف دارند که منبع اصلی عرفان اسلامی قرآن است.» ایشان با جمله هایی از نیکلسن کلام خود را به پایان میبرند: بعد از ذکر آیات زیادی از قرآن مانند الله نورالسموات و الارض و نفخت فیه من روحی و یا نحن اقرب الیه من حبل الورید و یا اینما تولوا فثم وجه الله نتیجه میگیریم : محققاً ریشه و تخم تصوف در این آیات است و برای صوفیان اولی، قرآن نه تنها فقط کلمات خدا بود، بلکه وسیله تقرب او نیز محسوب میشد. بوسیله عبادت و تعمق در قسمتهای مختلفه قرآن ، مخصوصاً آیات مرموزی که مربوط به عروج « معراج» است متصوفه سعی میکنند حالت صوفیانه پیامبر را در خود ایجاد کنند. 15»
در جای دیگر مینویسند:
«اصول وحدت در تصوف ، بیش از همه جا در قرآن ذکر شده است و همینکه پیامبر میگوید که خداوند میفرماید: چون بندة من در اثر عبادت و اعمال نیک دیگر بمن نزدیک شود من او را دوست خواهم داشت، بالنتیجه من گوش او هستم بطوری که او به توسط من میشنود و چشم او هستم به طوری که او به توسط من میبیند و زبان و دست او هستم به طوری که او به توسط من میگوید و میگیرد. 16»
میبینیم که استاد مطهری برای برحق بودن عرفان و تصوف که قلب اسلام میباشد چه دلایل عقلی و نقلی ذکر میکنند.حتی ایشانمستشرقیــن اروپائی را که دستی در عرفان داشته اند، وا مدار این دریای عظیم بیکران الهی میدانند.